شاید همین امروز...

نی نوای الهی

در یك خانواده روستایی، خروسی عجیب و غریب با سر و گردنی طاس زندگی می‌كرد. این خروس از نظر ظاهری به قدری عجیب بود كه مایه خنده و شوخی افراد خانواده شد، و صبح‌ها هر گاه خروس از لانه خود به درون خانه می‌آمد، اعضای خانواده به او می‌خندیدند و شوخی میكردند. از قضا از مرغی كه با این خروس زندگی می‌كرد تعدادی جوجه به عمل آمده بود كه یكی از آنها دقیقاً شبیه پدرش با سر و گردنی طاس در میان جوجه های دیگر بود. اما این جوجه خروس طاس مایه عصبانیت دیگر جوجه ها می‌شد تا جایی كه او را با نوك خود آنقدر ضربه زدند كه پایش فلج شد و اعضای خانواده مجبور شدند آن جوجه خروس طاس زشت فلج را به درون خانه برده، جای مناسبی جهت درمانش در اختیار او قرار دهند.
این حادثه باعث شد تا افراد آن خانواده به این موضوع پی ببرند كه با وجود تمام شوخی هایی كه به پدر این جوجه روا داشته بودند، اكنون جوجه همان خروس، عضوی از خانواده آنها شده و برای ما این داستان بازگو كنندۀ قوانین كارماست.
به بیان دیگر، هر فكری از هر ماهیتی ما داشته باشیم همان فكر با همان ماهیت در زندگی ما وارد می‌شود و جای می‌گیرد.

 

لینک دانلود کتاب های اکنکار

گزارش تخلف
بعدی